ايرلند سرزمين مقاومت عليه استعمار
ايرلند سرزمين مقاومت عليه استعمار
ايرلند سرزمين مقاومت عليه استعمار
ايرلند را سرزمين پيکار جويان نام نهاده اند زيرا که مردم اين سرزمين در تاريخ خود پيوسته با مهاجمان خارجي به ويژه با انگلستان جنگيده اند . مبارزات مردم ايرلند طي سيصد سال اخير سرشار از قهرماني ها و حماسه هاست . امروزه ايرلند شامل دو قسمت است : بخش شمالي که داراي سي و دو شهر است و در زير سلطه ي حکومت انگلستان است . پايتخت ايرلند شمالي ( يا اولستر ) شهر بلفاست (1) است . بخش ديگر جزيره ايرلند ناميده مي شود مستقل و پايتخت آن دوبلين (2) مي باشد. مردم شهرهاي ايرلند شمالي پيرو فرقه پروتستان و مردم جمهوري ايرلند پيرو فرقه ي کاتوليک مي باشند و همين تفاوت در مذهب يکي از عوامل جنگ هاي داخلي و بحران هاي عظيمي است که براي مدت سيصد سال مردم ايرلند با آن دست به گريبان هستند و هنوز هم ادامه دارد .
براي شناخت ريشه هاي بحران هاي اجتماعي ايرلند آگاهي از تاريخ اين سرزمين و آگاهي از تاريخ انگلستان ضروري است و نيز بايد از تفاوت تعاليم دو فرقه کاتوليک و کليساي انگليکان انگلستان آگاه بود و الا تجزيه و تحليل بحران هاي اجتماعي ايرلند بسيار پيچيده و دشوار خواهد بود . بحران هاي ايرلند زماني به اوج خود رسيد که در قرن شانزدهم ، با تشويق پادشاهان انگلستان ، گروه هايي از مردم انگلستان به ايرلند رفتند . آنان زمين هاي دهقانان ايرلندي را تصاحب کردند و بدين ترتيب دهقانان ايرلند به صورت بردگاني براي مالکان خارجي درآمدند . اين مهاجمان حتي پس از گذشت صدها سال بازهم در نظر ايرلندي ها خارجي ماندند . جميز اول پادشاه انگلستان براي درهم کوبيدن مقاومت مردم ايرلند مهاجران بيشتري را که همه پيرو فرقه پروتستان بودند به ايرلند فرستاد و براي اسکان آنها شش استان در شمال ايرلند را ضبط کرد و ساکنان اصلي آنها را بيرون کرد . مهاجران جديد از ايرلندي ها نفرت داشتند و آنها را پست و حقير مي شمردند. از آن پس ايرلند به صورت دو اردوگاه متخاصم از ساکنان مهاجرنشين اولستر در شمال و اردوگاه مردم ايرلند درآمد و هنوز هم پس از متجاوز از سيصد و پنجاه سال « مسئله اولستر » لا ينحل مانده است .
مدتي پس از اين کوچ نشيني در ايرلند ، در خود انگلستان جنگ داخلي ميان چارلز اول و پارلمان درگرفت . چارلز اول پيرو فرقه متعصب کاتوليک پيوريتانها بود و پارلمان طرفدار فرقه جديد پروتستان . در اين هنگام مردم ايرلند که کاتوليک بودند از پادشاه هواداري مي کردند و مردم کوچ نشين اولستر که مذهب پروتستان داشتند از پارلمان طرفداري مي کردند .
جنگ بين پروتستان و کاتوليک هاي ايرلندي به زودي شدت گرفت . کاتوليک هاي ايرلندي با بي رحمي عده زيادي از پروتستان ها را به قتل رساندند . چند سال بعد پروتستان هاي انگليسي پادشاه خود را گردن زندند و خود به زير پرچم « کرامول » (3) رفتند که فردي پروتستان و با کاتوليک ها سخت دشمن بود . کرامول قبل از پيروزي از « آزادي و رهايي » انسان سخن مي گفت اما چون خود به قدرت رسيد معلوم شد که فردي سخت متعصب است و به آزادي انسان ايمان ندارد . کرامول براي انتقام از کاتوليک هاي ايرلندي به آن سرزمين لشگر کشيد . در اين جمله کشتارهاي هولناکي از ايرلندي ها، به خصوص از کشيشان و روحانيون کاتوليکي صورت گرفت. اين کشتارها آنچنان مهيب و هولناک بود که هنوز هم در ايرلند با نفرت از«کرامول » ياد مي کنند .
دو سال بعد در شهر ليمريک (5) کاتوليک هاي ايرلند از طرف انگليسي ها محاصره شدند . مردم شهر ليمريک نيز دليرانه با رهبري مردم به نام « پاتريک سفيلد» (6) مقاومت کردند .
انگليسي ها چون از فتح شهر نااميد شدند قراردادي را با سارسفيلد امضا کردند که بر طبق آن به کاتوليک هاي ايرلندي حقوق کامل اجتماعي برابر با پروتستان ها و آزادي مذهبي داده مي شد . سارسفيلد شهر را تسليم کرد اما بزودي معلوم شد که خانواه هاي انگليسي در ايرلند شمالي مالک اراضي بودند به اين پيمان وفادار نيستند. آنان از دادن حقوق مدني و آزادي مذهبي به کاتوليک ها سرباز زدند و به جاي آن قانون هاي مخصوص و فوق العاده براي مجازات کاتوليک ها به تصويب رساندند. اين عهد شکني آشکار کاتوليک هاي ايرلند را به خشم آورد و از آن پس شورشهاي متعدد ديگري در ايرلند اتفاق افتاد . مدتي بعد زمامداران انگليس رسما ايرلند را به انگلستان ملحق ساختند و قرار شد نمايندگان ايرلند نيز در پارلمان انگلستان شرکت جويند . اما باز هم همچنان تبعيض ميان پروتستان ها و کاتوليک ها برقرار بود زيرا به کاتوليک ها چه در انگلستان و چه در ايرلند اجازه داده نمي شد که نماينده اي تعيين کنند تا اين که در 1829 ، اين محدوديت ها مرتفع شد و کاتوليک ها هم توانستند به پارلمان انگلستان راه يابند .
آنچه که در جريان قحطي 1848 پيش آمد و بر نفرت و کينه ي مردم ايرلند از انگلستان افزود رفتار مالکان انگليسي با دهقانان گرسنه و قطحي زده بود . مالکان دهقانان را به علت پرداخت اجاره از املاک خود مي راندند . به اين جهت عده زيادي از ايرلندي ها وطن خود را ترک گفتند و به امريکا و کشورهاي ديگر رفتند .
شکاف ميان مردم شمال ايرلند يعني اولستر و ساير نواحي ايرلند دائما بيشتر مي شد. اختلافات نژادي و مذهبي ادامه پيدا مي کرد وبا صنعتي شدن انگلستان اختلافات اقتصادي هم نمايان گشت . « اولستر » مانند انگلستان و اسکاتلند صنعتي گشت. کارخانه هاي بسيار در اولستر پديد آمد اما در نواحي کاتوليک نشين فقر و گرسنگي حاکم بود . بيشتر مردم کشاورز بودند و زندگي سختي را مي گذراندند .
در اين روزها بحث جنجالي و پيچيده « هوم رول »(7) که در فارسي و معناي حکومت داخلي است در پارلمان انگلستان مطرح شد . مفهوم « هوم رول » آن بود که يک پارلمان تابع و دست نشانده در ايرلند بوجود آيد که فقط به امور داخلي بپردازد و زمام امور مهم همچنان در دست پارلمان بريتانيا بماند . در مورد حکومت داخلي کاتوليکهاي ايرلند اتفاق نظر نداشتند. بسياري از استقلال طلبان معتقد بودند که « حکومت داخلي » خيلي کمتر و بکلي متفاوت از درخواست استقلالي است که مردم ايرلند هفتصد سال براي آن جنگيده اند. البته پارلمان انگليس هم چندان مايل نبود که درخواست حکومت داخلي را فورا به تصويب برساند .
عاقبت گلادستون نخست وزير انگلستان با « هوم رول » موافقت کرد . اما محافظه کاران با اعطاي امتياز « حکومت داخلي » به شدت مخالفت مي کردند . مع هذا حزب ناسيوناليست ايرلند ( يا حزب هوم رول ايرلند ) کار خود را در پارلمان بريتانيا دنبال مي کرد و اميدار بود که سرانجام پيروزي هايي بدست آورد . اما طرفداران استقلال کامل ، اعتقادي به اين فعاليت ها نداشتند . آنان شورش مسلحانه را عليه انگليسي ها تبليغ مي کردند . برخي از استقلال طلبان تندرو درباره « اقدام مستقيم » سخن مي گفتند . که به معناي عدم همکاري با دولت بريتانيا بود .
البته مشکل بريتانيا در مورد ايرلند به اين مسائل ختم نمي شد زيرا در آغاز قرن بيستم احساس مي شد که ايرلندي ها عاقبت حکومت خودمختار داخلي را به دست خواهند آورد . مشکل اصلي حوادثي بود که در نواحي شمالي ايرلند يعني اولستر پديد آمد .
در سالهاي 1912 و 1913 که در پارلمان انگلستان درباره ي « هوم رول » بحث و جنجال ادامه داشت در اولستر حوادث شگفتي در جريان بود . پروتستان هاي ساکن شمال ايرلند از قانون «حکومت داخلي » مي هراسيدند و فکر مي کردند که با تصويب اين قانون کاتوليک ها نيرومند شده و موقعيت آنان رادر خطر خواهند انداخت . به همين علت بود که رهبران پروتستان هاي اولستر اعلام داشتند که طرح خودمختاري را ، حتي اگر صورت قانوني هم پيدا کند نخواهند پذيرفت و حتي براي مبارزه با آن به جنگ مسلحانه دست خواهند زد .
مدتي بعد مردم اولسترخود را براي مقاومت مسلحانه آماده مي کردند . از همه مهم تر اينکه رهبر حزب محافظه کار انگلستان نيز علنا اين نهضت شورشي را تقويت مي کرد . طبقه ي ثروتمند هم به طور علني و يا مخفيانه پول هاي هنگفتي براي خريد اسلحه در اختيار شورشيان اولستر قرار مي دادند . نهرو نخست وزير فقيد هند در اين مورد نکته جالبي دارد که خواندني است . وي مي گويد:
« در تاريخ شورش هاي فراواني روي داده است و مخصوصا در ايرلند شورش ها بسيار زياد و فراوان بوده است مع هذا اين تدارکات وسيع براي ايجاد شورش در اولستر براي ما از آن جهت جالب است که حزب محافظه کار در پشت آن قرار داشت و از آن هواداري مي کرد . اين حزب هميشه به صفات محافظه کارانه و حکومت قانون و تابعيت از اصول پارلماني افتخار مي کرد . اين حزبي بود که هميشه از قانون و نظم سخن مي گفت و عقيده داشت کساني که بر خلاف نظم و قانون رفتار کنند بايد به شدت مجازات شوند ، مع هذا اعضاي ممتاز و نمايان اين حزب [اکنون براي حفظ منافع خود] از خيانت علني سخن مي گفتند و خود را براي شورش مسلحانه آماده
مي ساختند و با پول و افراد با آن کمک مي دادند » . (8)
مسلح شدن اولستر، ساکنان ايالات جنوبي را به اين فکر انداخت که آنها هم با تشکيل هسته هاي مقاومت خود را براي مبارزه با دسته هاي مسلح اولستر آماده سازند و بدين گونه ارتش هاي رقيب در ايرلند هر روز نيرومندتر مي شدند . اکنون چنين به نظر مي رسيد که جنگ داخلي در ايرلند اجتناب ناپذير است و بزودي دو نيروي رقيب به سوي هم آتش خواهند گشود . اما آغاز جنگ بين الملل اول در 1914 نبرد پيروان فرقه پروتستان و فرقه ي کاتوليک را به عقب انداخت .
از سوي ديگر « طرح داخلي يا هوم رول » صورت قانوني پيدا کرد . البته اجراي اين قانون به پايان جنگ موکول شد ، اما پيش از آنکه جنگ به پايان برسد حوادث بسياري در ايرلند روي داد که مهم ترين آن قيام بزرگ و تاريخي 1916 در « دوبلين » بود . اين قيام در تاريخ ايرلند به « قيام عيد پاک » معروف شد زيرا در عيد پاک 1916 اتفاق افتاد .
نهضت سين فاين اين انديشه را تبليغ مي کرد که ايرلند فقط از راه حفظ و احياي زبان و فرهنگ قديميش مي تواند روح خود را زنده نگه دارد و به خاطر همين بود که نهضت سين فاين به تأسيس جامعه ي کاتوليک ( احياي تمدن ايرلند ) همت گماشت و تلاش براي گسترش هرچه بيشتر زبان کاليگي در روستاها و شهرها آغاز شد . در کنار اين نهضت پرشور فرهنگي ، سازمان ها و تشکيلات علني و مخفي براي مبارزه با سلطه ي انگليس نيز پديد آمدند که مهم ترين آنها تشکيلات مسلحانه ي سازمان « برادري جمهوري خواه ايرلند» بود که به اختصار سازمان IRB ناميده مي شد ( دقت کنيد که اين سازمان IRA که مخفف ارتش جمهوري خواه ايرلند
مي باشد و بعدها براي مبارزه با سلطه ي انگليس تشکيل شد اشتباه نشود ) .
سازمان IRB معتقد بود که در طول جنگ انگلستان با آلمان ، ايرلندي ها بايد به نبرد مسلحانه دست بزنند و براي بدست آوردن سلاح افرادي را جهت تماس با مقامات دولت ويلهلم دوم به آلمان فرستاد. اين سازمان از جهت تهيه سلاح موفقيت چنداني کسب نکرد . کنستانتين گيبون متخصص مسائل مربوط به ايرلند در مقاله ي مفصل ، شورانگيز و محققانه ي جالبي که در دائره المعارف تاريخ قرن بيستم نگاشته درباره ي عدم تعادل قدرت و توانايي دو گروه متخاصم ايرلندي در 1916 مي نويسد .
« قبل از آغاز جنگ بين الملل اول مبارزان اولستري در حدود 35،000 تفنگ از آلمان خريد بودند ، در حالي که رزمندگان ايرلندي نتوانسته بودند بيش از هزار تفنگ تهيه کنند . از طرف ديگر يک ارتش تا دندان مسلح انگليسي آماده مبارزه با ايرلندي ها بود . « سرراجر کازمنت » در آغاز جنگ از طريق امريکا به آلمان رفت . وي نه تنها در مأموريت خود موفق نبود بلکه در بازگشت به وسيله مأموران انگليسي دستگير و چندي بعد به اتهام خيانت به دار آويخته شد » .(10)
ايرلندي ها با وجود اين شکست ها در بدست آوردن سلاح ، باز هم انديشه مبارزه با مسلحانه را کنار نگذاشتند . افراد گروه مسلح IRB به رهبري « پاتريک پيرز » عيد پاک را براي قيام مسلحانه مناسب دانستند . با وجود اين ، حتي رهبران درجه اول نهضت مسلحانه به پيروزي نهايي خود اطمينان نداشتند .
هدف شرکت کنندگان در اين تسخير فوري ساختمان هاي دولتي بود و اميدوار بودند که پس از تسخير اين ساختمان ها مردم به طرفداري آنان قيام کنند .
آنان در ساعات اوليه قيام مسلحانه موفق بودند . بيش از ده ساختمان دولتي به تسخير آنان درآمد و طبق طرح قبلي ساختمان بزرگ شهر اداره پست به عنوان ستاد فرماندهي استفاده شد . بقيه نقشه ها تقريبا عقيم ماند . کوشش براي تسخير اسلحه خانه سربازان انگليسي با موفقيت روبرو نشد و آنها توانستند فقط مقدار کمي سلاح بدست آوردند . البته نبرد در خيابان ساکويل با تلفات بسيار سربازان انگليسي همراه بود .
قيام کنندگان در همان لحظات اول پرچم هاي ملي ايرلند را بر فراز ساختمان ها برافراشتند و تشکيل دولت موقت مستقل ايرلند را اعلام داشتند . واکنش قواي دولتي نسبت به اين حوادث سبعانه و غيرمنتظره بود . آنها بدون توجه به اينکه حمله با توپخانه موجب قتل عده زيادي از افراد غير نظامي خواهد شد ساختمان هاي تحت تصرف استقلال طلبان را زير آتش توپخانه قرار دادند . جنگي خونين آغاز شد . اين جنگ با ورود ژنرال جان ماکسول و افرادش به نهايت شدت رسيد . ژنرال ماکسول از سوي نخست وزير انگليس مأمور بود که قيام را به سرعت سرکوب سازد . از لحظه ورود سربازان انگليسي تقريبا همه کس مي دانست که قيام شکست خورده است زيرا که نيروهاي تازه نفس از هيچ عمل ضد انساني و سبعانه اي خودداري نمي کرد . آنان ساختمان هاي تسخير شده را به آتش مي کشيدند و از تيراندازي به سوي افراد غيرنظامي هم باکي نداشتند . قيام کنندگان دليرانه مي جنگيدند اما پس از سه روز مقاومت مجبور به ترک ساختمان ها شدند . رهبران مقاومت سرانجام تسليم شدند . شهر دوبلين اکنون به صورت خرابه اي درآمده بود که از ساختمان هاي آن آتش زبانه مي کشيد . زنان و کودکان وحشت زده جيغ مي کشيدند و مردان ايرلندي در صورتي که از خانه بيرون مي آمدند هدف گلوله قرار مي گرفتند . حکومت نظامي رهبران قيام را پس از چند روز در يک دادگاه نظامي محاکمه و همه را محکوم به مرگ کرد . حکم اعدام بلافاصله اجرا شد اما خبر از آن يک روز بعد منتشر گرديد . با اعدام آنان موجي از خشم و اعتراض سراسر ايرلند را فرا گرفت . ايرلند پس از اين واقعه براي مدت کوتاهي آرام به نظر مي رسيد اما آتش خشم در درون سينه ها شعله مي کشيد . هواداران نهضت سين فاين ، نه تنها شعارهاي استقلال طلبانه را رها نکردند بلکه با شدت بيشتري به تبليغ پرداختند . صحنه هاي وداع و مرگ شرکت کنندگان در قيام عيد پاک به صورت شعر و داستان درآمد . در شهرها و روستاها نمايشنامه هايي از زندگي « دلاوران قيام عيد پاک » به روي صحنه مي آمد : و تماشاگران ايرلندي سخت به هيجان مي آمدند و خود را براي نبردهاي آينده آماده مي ساختند .
پس از پايان جنگ بين الملل اول ، درسراسر جزاير بريتانيا براي تشکيل پارلمان تازه ، انتخابات صورت گرفت . در ايرلند هواداران نهضت « سين فاين » اکثريت عظيمي بدست آوردند و ناسيوناليست هاي قديمي را که تا اندازه اي هوادار همکاري با بريتانيا بودند از ميدان بدر کردند . اما سين فاينها که در انتخابات پيروز گشتند نمي خواستند در پارلمان بريتانيا شرکت کنند . سياست آنها بکلي متفاوت بود . آنها به عدم همکاري بريتانيا و تحريم و بايکوت معتقد بودند . آنان در پارلمان لندن حضور نيافتند به جاي آن در 1919 در خود دوبلين ، مرکز ايرلند ، مجمع جمهوري خويش را تشکيل دادند . مجلس ايرلند « دووالرا » را براي رياست و « گريفيث » را به عنوان نايب رئيس انتخاب کرد . شايد براي شما شگفت آور باشد اگر بدانيد که در آن زمان هر دوي آنها در زندان بريتانيا بسر مي بردند .
ادامه مبارزه مردم ايرلند به راستي انگلستان را از پاي درآورده بود . آنچه که دولت استعمارگر انگليس از آن مي هراسيد تنها مقاومت مردم ايرلند نبود بلکه انتشاراخبار اين مقاومت ها در مستعمره هاي انگليس بشدت براي مقامات انگليسي نگران کننده بود زيرا مي دانستند که اين اخبار مقاومت موجب آغاز پيکار ضد استعماري در سراسر مستعمرات خواهد شد .
در ايرلند بر اثراين موافقتنامه هياهوي بسيار برخاست . حزب سين فاين بر سر اين موضوع به دو قسمت منشعب گرديد و « دووالرا» رئيس مجمع ملي ايرلند با پيمان مخالف و خواهان يک جمهوري کاملا مستقل بود در حالي که « گريفيث » و « مايل کاليتس » با آن موافق بودند . اين اختلاف سليقه سياسي با ترفندهاي مکارانه انگلستان سرانجام به يک جنگ داخلي مبدل شد . پانديت نهرو در کتاب معروف خود نگاهي به تاريخ جهان مي نويسد : « اين جنگ هاي داخلي و کينه و کشتار متقابل براي جنگ دليرانه مردم ايرلند در راه استقلال فاجعه اي بسيار تأسف آوري بود . انگلستان که نتوانسته بود با اسلحه و ارتش خودکاري بکند با سياست تفرقه اندازي خود پيروز مي شد زيرا خود ايرلندي ها با هم مي جنگيدند و انگلستان با خيال راحت به يک طرف کمک مي داد و معمولا به صورت ناظري بيطرف از دور به حوادث مي نگريست و قلبا از اين اوضاع بسيار خوشحال بود » . جنگ داخلي بتدريج پايان يافت ولي نبردهاي استقلال طلبانه ايرلند به صورتهاي مختلف همچنان ادامه دارد .
/خ
براي شناخت ريشه هاي بحران هاي اجتماعي ايرلند آگاهي از تاريخ اين سرزمين و آگاهي از تاريخ انگلستان ضروري است و نيز بايد از تفاوت تعاليم دو فرقه کاتوليک و کليساي انگليکان انگلستان آگاه بود و الا تجزيه و تحليل بحران هاي اجتماعي ايرلند بسيار پيچيده و دشوار خواهد بود . بحران هاي ايرلند زماني به اوج خود رسيد که در قرن شانزدهم ، با تشويق پادشاهان انگلستان ، گروه هايي از مردم انگلستان به ايرلند رفتند . آنان زمين هاي دهقانان ايرلندي را تصاحب کردند و بدين ترتيب دهقانان ايرلند به صورت بردگاني براي مالکان خارجي درآمدند . اين مهاجمان حتي پس از گذشت صدها سال بازهم در نظر ايرلندي ها خارجي ماندند . جميز اول پادشاه انگلستان براي درهم کوبيدن مقاومت مردم ايرلند مهاجران بيشتري را که همه پيرو فرقه پروتستان بودند به ايرلند فرستاد و براي اسکان آنها شش استان در شمال ايرلند را ضبط کرد و ساکنان اصلي آنها را بيرون کرد . مهاجران جديد از ايرلندي ها نفرت داشتند و آنها را پست و حقير مي شمردند. از آن پس ايرلند به صورت دو اردوگاه متخاصم از ساکنان مهاجرنشين اولستر در شمال و اردوگاه مردم ايرلند درآمد و هنوز هم پس از متجاوز از سيصد و پنجاه سال « مسئله اولستر » لا ينحل مانده است .
مدتي پس از اين کوچ نشيني در ايرلند ، در خود انگلستان جنگ داخلي ميان چارلز اول و پارلمان درگرفت . چارلز اول پيرو فرقه متعصب کاتوليک پيوريتانها بود و پارلمان طرفدار فرقه جديد پروتستان . در اين هنگام مردم ايرلند که کاتوليک بودند از پادشاه هواداري مي کردند و مردم کوچ نشين اولستر که مذهب پروتستان داشتند از پارلمان طرفداري مي کردند .
جنگ بين پروتستان و کاتوليک هاي ايرلندي به زودي شدت گرفت . کاتوليک هاي ايرلندي با بي رحمي عده زيادي از پروتستان ها را به قتل رساندند . چند سال بعد پروتستان هاي انگليسي پادشاه خود را گردن زندند و خود به زير پرچم « کرامول » (3) رفتند که فردي پروتستان و با کاتوليک ها سخت دشمن بود . کرامول قبل از پيروزي از « آزادي و رهايي » انسان سخن مي گفت اما چون خود به قدرت رسيد معلوم شد که فردي سخت متعصب است و به آزادي انسان ايمان ندارد . کرامول براي انتقام از کاتوليک هاي ايرلندي به آن سرزمين لشگر کشيد . در اين جمله کشتارهاي هولناکي از ايرلندي ها، به خصوص از کشيشان و روحانيون کاتوليکي صورت گرفت. اين کشتارها آنچنان مهيب و هولناک بود که هنوز هم در ايرلند با نفرت از«کرامول » ياد مي کنند .
مقاومت در لندن دري
دو سال بعد در شهر ليمريک (5) کاتوليک هاي ايرلند از طرف انگليسي ها محاصره شدند . مردم شهر ليمريک نيز دليرانه با رهبري مردم به نام « پاتريک سفيلد» (6) مقاومت کردند .
انگليسي ها چون از فتح شهر نااميد شدند قراردادي را با سارسفيلد امضا کردند که بر طبق آن به کاتوليک هاي ايرلندي حقوق کامل اجتماعي برابر با پروتستان ها و آزادي مذهبي داده مي شد . سارسفيلد شهر را تسليم کرد اما بزودي معلوم شد که خانواه هاي انگليسي در ايرلند شمالي مالک اراضي بودند به اين پيمان وفادار نيستند. آنان از دادن حقوق مدني و آزادي مذهبي به کاتوليک ها سرباز زدند و به جاي آن قانون هاي مخصوص و فوق العاده براي مجازات کاتوليک ها به تصويب رساندند. اين عهد شکني آشکار کاتوليک هاي ايرلند را به خشم آورد و از آن پس شورشهاي متعدد ديگري در ايرلند اتفاق افتاد . مدتي بعد زمامداران انگليس رسما ايرلند را به انگلستان ملحق ساختند و قرار شد نمايندگان ايرلند نيز در پارلمان انگلستان شرکت جويند . اما باز هم همچنان تبعيض ميان پروتستان ها و کاتوليک ها برقرار بود زيرا به کاتوليک ها چه در انگلستان و چه در ايرلند اجازه داده نمي شد که نماينده اي تعيين کنند تا اين که در 1829 ، اين محدوديت ها مرتفع شد و کاتوليک ها هم توانستند به پارلمان انگلستان راه يابند .
قحطي بزرگ
آنچه که در جريان قحطي 1848 پيش آمد و بر نفرت و کينه ي مردم ايرلند از انگلستان افزود رفتار مالکان انگليسي با دهقانان گرسنه و قطحي زده بود . مالکان دهقانان را به علت پرداخت اجاره از املاک خود مي راندند . به اين جهت عده زيادي از ايرلندي ها وطن خود را ترک گفتند و به امريکا و کشورهاي ديگر رفتند .
شکاف ميان مردم شمال ايرلند يعني اولستر و ساير نواحي ايرلند دائما بيشتر مي شد. اختلافات نژادي و مذهبي ادامه پيدا مي کرد وبا صنعتي شدن انگلستان اختلافات اقتصادي هم نمايان گشت . « اولستر » مانند انگلستان و اسکاتلند صنعتي گشت. کارخانه هاي بسيار در اولستر پديد آمد اما در نواحي کاتوليک نشين فقر و گرسنگي حاکم بود . بيشتر مردم کشاورز بودند و زندگي سختي را مي گذراندند .
در اين روزها بحث جنجالي و پيچيده « هوم رول »(7) که در فارسي و معناي حکومت داخلي است در پارلمان انگلستان مطرح شد . مفهوم « هوم رول » آن بود که يک پارلمان تابع و دست نشانده در ايرلند بوجود آيد که فقط به امور داخلي بپردازد و زمام امور مهم همچنان در دست پارلمان بريتانيا بماند . در مورد حکومت داخلي کاتوليکهاي ايرلند اتفاق نظر نداشتند. بسياري از استقلال طلبان معتقد بودند که « حکومت داخلي » خيلي کمتر و بکلي متفاوت از درخواست استقلالي است که مردم ايرلند هفتصد سال براي آن جنگيده اند. البته پارلمان انگليس هم چندان مايل نبود که درخواست حکومت داخلي را فورا به تصويب برساند .
عاقبت گلادستون نخست وزير انگلستان با « هوم رول » موافقت کرد . اما محافظه کاران با اعطاي امتياز « حکومت داخلي » به شدت مخالفت مي کردند . مع هذا حزب ناسيوناليست ايرلند ( يا حزب هوم رول ايرلند ) کار خود را در پارلمان بريتانيا دنبال مي کرد و اميدار بود که سرانجام پيروزي هايي بدست آورد . اما طرفداران استقلال کامل ، اعتقادي به اين فعاليت ها نداشتند . آنان شورش مسلحانه را عليه انگليسي ها تبليغ مي کردند . برخي از استقلال طلبان تندرو درباره « اقدام مستقيم » سخن مي گفتند . که به معناي عدم همکاري با دولت بريتانيا بود .
البته مشکل بريتانيا در مورد ايرلند به اين مسائل ختم نمي شد زيرا در آغاز قرن بيستم احساس مي شد که ايرلندي ها عاقبت حکومت خودمختار داخلي را به دست خواهند آورد . مشکل اصلي حوادثي بود که در نواحي شمالي ايرلند يعني اولستر پديد آمد .
در سالهاي 1912 و 1913 که در پارلمان انگلستان درباره ي « هوم رول » بحث و جنجال ادامه داشت در اولستر حوادث شگفتي در جريان بود . پروتستان هاي ساکن شمال ايرلند از قانون «حکومت داخلي » مي هراسيدند و فکر مي کردند که با تصويب اين قانون کاتوليک ها نيرومند شده و موقعيت آنان رادر خطر خواهند انداخت . به همين علت بود که رهبران پروتستان هاي اولستر اعلام داشتند که طرح خودمختاري را ، حتي اگر صورت قانوني هم پيدا کند نخواهند پذيرفت و حتي براي مبارزه با آن به جنگ مسلحانه دست خواهند زد .
مدتي بعد مردم اولسترخود را براي مقاومت مسلحانه آماده مي کردند . از همه مهم تر اينکه رهبر حزب محافظه کار انگلستان نيز علنا اين نهضت شورشي را تقويت مي کرد . طبقه ي ثروتمند هم به طور علني و يا مخفيانه پول هاي هنگفتي براي خريد اسلحه در اختيار شورشيان اولستر قرار مي دادند . نهرو نخست وزير فقيد هند در اين مورد نکته جالبي دارد که خواندني است . وي مي گويد:
« در تاريخ شورش هاي فراواني روي داده است و مخصوصا در ايرلند شورش ها بسيار زياد و فراوان بوده است مع هذا اين تدارکات وسيع براي ايجاد شورش در اولستر براي ما از آن جهت جالب است که حزب محافظه کار در پشت آن قرار داشت و از آن هواداري مي کرد . اين حزب هميشه به صفات محافظه کارانه و حکومت قانون و تابعيت از اصول پارلماني افتخار مي کرد . اين حزبي بود که هميشه از قانون و نظم سخن مي گفت و عقيده داشت کساني که بر خلاف نظم و قانون رفتار کنند بايد به شدت مجازات شوند ، مع هذا اعضاي ممتاز و نمايان اين حزب [اکنون براي حفظ منافع خود] از خيانت علني سخن مي گفتند و خود را براي شورش مسلحانه آماده
مي ساختند و با پول و افراد با آن کمک مي دادند » . (8)
مسلح شدن اولستر، ساکنان ايالات جنوبي را به اين فکر انداخت که آنها هم با تشکيل هسته هاي مقاومت خود را براي مبارزه با دسته هاي مسلح اولستر آماده سازند و بدين گونه ارتش هاي رقيب در ايرلند هر روز نيرومندتر مي شدند . اکنون چنين به نظر مي رسيد که جنگ داخلي در ايرلند اجتناب ناپذير است و بزودي دو نيروي رقيب به سوي هم آتش خواهند گشود . اما آغاز جنگ بين الملل اول در 1914 نبرد پيروان فرقه پروتستان و فرقه ي کاتوليک را به عقب انداخت .
از سوي ديگر « طرح داخلي يا هوم رول » صورت قانوني پيدا کرد . البته اجراي اين قانون به پايان جنگ موکول شد ، اما پيش از آنکه جنگ به پايان برسد حوادث بسياري در ايرلند روي داد که مهم ترين آن قيام بزرگ و تاريخي 1916 در « دوبلين » بود . اين قيام در تاريخ ايرلند به « قيام عيد پاک » معروف شد زيرا در عيد پاک 1916 اتفاق افتاد .
قيام در شهر دوبلين
نهضت سين فاين اين انديشه را تبليغ مي کرد که ايرلند فقط از راه حفظ و احياي زبان و فرهنگ قديميش مي تواند روح خود را زنده نگه دارد و به خاطر همين بود که نهضت سين فاين به تأسيس جامعه ي کاتوليک ( احياي تمدن ايرلند ) همت گماشت و تلاش براي گسترش هرچه بيشتر زبان کاليگي در روستاها و شهرها آغاز شد . در کنار اين نهضت پرشور فرهنگي ، سازمان ها و تشکيلات علني و مخفي براي مبارزه با سلطه ي انگليس نيز پديد آمدند که مهم ترين آنها تشکيلات مسلحانه ي سازمان « برادري جمهوري خواه ايرلند» بود که به اختصار سازمان IRB ناميده مي شد ( دقت کنيد که اين سازمان IRA که مخفف ارتش جمهوري خواه ايرلند
مي باشد و بعدها براي مبارزه با سلطه ي انگليس تشکيل شد اشتباه نشود ) .
سازمان IRB معتقد بود که در طول جنگ انگلستان با آلمان ، ايرلندي ها بايد به نبرد مسلحانه دست بزنند و براي بدست آوردن سلاح افرادي را جهت تماس با مقامات دولت ويلهلم دوم به آلمان فرستاد. اين سازمان از جهت تهيه سلاح موفقيت چنداني کسب نکرد . کنستانتين گيبون متخصص مسائل مربوط به ايرلند در مقاله ي مفصل ، شورانگيز و محققانه ي جالبي که در دائره المعارف تاريخ قرن بيستم نگاشته درباره ي عدم تعادل قدرت و توانايي دو گروه متخاصم ايرلندي در 1916 مي نويسد .
« قبل از آغاز جنگ بين الملل اول مبارزان اولستري در حدود 35،000 تفنگ از آلمان خريد بودند ، در حالي که رزمندگان ايرلندي نتوانسته بودند بيش از هزار تفنگ تهيه کنند . از طرف ديگر يک ارتش تا دندان مسلح انگليسي آماده مبارزه با ايرلندي ها بود . « سرراجر کازمنت » در آغاز جنگ از طريق امريکا به آلمان رفت . وي نه تنها در مأموريت خود موفق نبود بلکه در بازگشت به وسيله مأموران انگليسي دستگير و چندي بعد به اتهام خيانت به دار آويخته شد » .(10)
ايرلندي ها با وجود اين شکست ها در بدست آوردن سلاح ، باز هم انديشه مبارزه با مسلحانه را کنار نگذاشتند . افراد گروه مسلح IRB به رهبري « پاتريک پيرز » عيد پاک را براي قيام مسلحانه مناسب دانستند . با وجود اين ، حتي رهبران درجه اول نهضت مسلحانه به پيروزي نهايي خود اطمينان نداشتند .
هدف شرکت کنندگان در اين تسخير فوري ساختمان هاي دولتي بود و اميدوار بودند که پس از تسخير اين ساختمان ها مردم به طرفداري آنان قيام کنند .
آنان در ساعات اوليه قيام مسلحانه موفق بودند . بيش از ده ساختمان دولتي به تسخير آنان درآمد و طبق طرح قبلي ساختمان بزرگ شهر اداره پست به عنوان ستاد فرماندهي استفاده شد . بقيه نقشه ها تقريبا عقيم ماند . کوشش براي تسخير اسلحه خانه سربازان انگليسي با موفقيت روبرو نشد و آنها توانستند فقط مقدار کمي سلاح بدست آوردند . البته نبرد در خيابان ساکويل با تلفات بسيار سربازان انگليسي همراه بود .
قيام کنندگان در همان لحظات اول پرچم هاي ملي ايرلند را بر فراز ساختمان ها برافراشتند و تشکيل دولت موقت مستقل ايرلند را اعلام داشتند . واکنش قواي دولتي نسبت به اين حوادث سبعانه و غيرمنتظره بود . آنها بدون توجه به اينکه حمله با توپخانه موجب قتل عده زيادي از افراد غير نظامي خواهد شد ساختمان هاي تحت تصرف استقلال طلبان را زير آتش توپخانه قرار دادند . جنگي خونين آغاز شد . اين جنگ با ورود ژنرال جان ماکسول و افرادش به نهايت شدت رسيد . ژنرال ماکسول از سوي نخست وزير انگليس مأمور بود که قيام را به سرعت سرکوب سازد . از لحظه ورود سربازان انگليسي تقريبا همه کس مي دانست که قيام شکست خورده است زيرا که نيروهاي تازه نفس از هيچ عمل ضد انساني و سبعانه اي خودداري نمي کرد . آنان ساختمان هاي تسخير شده را به آتش مي کشيدند و از تيراندازي به سوي افراد غيرنظامي هم باکي نداشتند . قيام کنندگان دليرانه مي جنگيدند اما پس از سه روز مقاومت مجبور به ترک ساختمان ها شدند . رهبران مقاومت سرانجام تسليم شدند . شهر دوبلين اکنون به صورت خرابه اي درآمده بود که از ساختمان هاي آن آتش زبانه مي کشيد . زنان و کودکان وحشت زده جيغ مي کشيدند و مردان ايرلندي در صورتي که از خانه بيرون مي آمدند هدف گلوله قرار مي گرفتند . حکومت نظامي رهبران قيام را پس از چند روز در يک دادگاه نظامي محاکمه و همه را محکوم به مرگ کرد . حکم اعدام بلافاصله اجرا شد اما خبر از آن يک روز بعد منتشر گرديد . با اعدام آنان موجي از خشم و اعتراض سراسر ايرلند را فرا گرفت . ايرلند پس از اين واقعه براي مدت کوتاهي آرام به نظر مي رسيد اما آتش خشم در درون سينه ها شعله مي کشيد . هواداران نهضت سين فاين ، نه تنها شعارهاي استقلال طلبانه را رها نکردند بلکه با شدت بيشتري به تبليغ پرداختند . صحنه هاي وداع و مرگ شرکت کنندگان در قيام عيد پاک به صورت شعر و داستان درآمد . در شهرها و روستاها نمايشنامه هايي از زندگي « دلاوران قيام عيد پاک » به روي صحنه مي آمد : و تماشاگران ايرلندي سخت به هيجان مي آمدند و خود را براي نبردهاي آينده آماده مي ساختند .
پس از پايان جنگ بين الملل اول ، درسراسر جزاير بريتانيا براي تشکيل پارلمان تازه ، انتخابات صورت گرفت . در ايرلند هواداران نهضت « سين فاين » اکثريت عظيمي بدست آوردند و ناسيوناليست هاي قديمي را که تا اندازه اي هوادار همکاري با بريتانيا بودند از ميدان بدر کردند . اما سين فاينها که در انتخابات پيروز گشتند نمي خواستند در پارلمان بريتانيا شرکت کنند . سياست آنها بکلي متفاوت بود . آنها به عدم همکاري بريتانيا و تحريم و بايکوت معتقد بودند . آنان در پارلمان لندن حضور نيافتند به جاي آن در 1919 در خود دوبلين ، مرکز ايرلند ، مجمع جمهوري خويش را تشکيل دادند . مجلس ايرلند « دووالرا » را براي رياست و « گريفيث » را به عنوان نايب رئيس انتخاب کرد . شايد براي شما شگفت آور باشد اگر بدانيد که در آن زمان هر دوي آنها در زندان بريتانيا بسر مي بردند .
ادامه مبارزه مردم ايرلند به راستي انگلستان را از پاي درآورده بود . آنچه که دولت استعمارگر انگليس از آن مي هراسيد تنها مقاومت مردم ايرلند نبود بلکه انتشاراخبار اين مقاومت ها در مستعمره هاي انگليس بشدت براي مقامات انگليسي نگران کننده بود زيرا مي دانستند که اين اخبار مقاومت موجب آغاز پيکار ضد استعماري در سراسر مستعمرات خواهد شد .
تفرقه بينداز و حکومت کن
در ايرلند بر اثراين موافقتنامه هياهوي بسيار برخاست . حزب سين فاين بر سر اين موضوع به دو قسمت منشعب گرديد و « دووالرا» رئيس مجمع ملي ايرلند با پيمان مخالف و خواهان يک جمهوري کاملا مستقل بود در حالي که « گريفيث » و « مايل کاليتس » با آن موافق بودند . اين اختلاف سليقه سياسي با ترفندهاي مکارانه انگلستان سرانجام به يک جنگ داخلي مبدل شد . پانديت نهرو در کتاب معروف خود نگاهي به تاريخ جهان مي نويسد : « اين جنگ هاي داخلي و کينه و کشتار متقابل براي جنگ دليرانه مردم ايرلند در راه استقلال فاجعه اي بسيار تأسف آوري بود . انگلستان که نتوانسته بود با اسلحه و ارتش خودکاري بکند با سياست تفرقه اندازي خود پيروز مي شد زيرا خود ايرلندي ها با هم مي جنگيدند و انگلستان با خيال راحت به يک طرف کمک مي داد و معمولا به صورت ناظري بيطرف از دور به حوادث مي نگريست و قلبا از اين اوضاع بسيار خوشحال بود » . جنگ داخلي بتدريج پايان يافت ولي نبردهاي استقلال طلبانه ايرلند به صورتهاي مختلف همچنان ادامه دارد .
پي نوشت ها:
1.Belfast
2.Dublin
3.Cromwell
4.Londonderry
5.Limerick
6.Patrick Sarsfield
7.Homerule
8. پانديت نهرو ، نگاهي به تاريخ جهان ، جهانگير تفضلي ، انتشارات اميرکبير ، ص 1119.
9.Sinn Fein
10. مجموعه ي تاريخ قرن بيستم ، متن انگليسي ، شماره ي ويژه ايرلند ( وقايع 1910 تا 1918 ايرلند ) ص 599.
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}